سلام دوست عزیزم
میدونم خیلی سخته
منم جای شما بودم واقعا دوست نداشتم که یکروز درمیون اونجا باشم واقعا سخته واقعا درکت میکنم
اما بنظر من این کار همیشگی نیست
مطمنن همسرت همیشه اسرار نمیکنه که اینکارو انجام بدی پس بدخلقی نکن که بشی ادم بده
یک مدتی با روی خوش اینکارو انجام حواست باشه اصلا اوقات تلخی نکنی حتی خودت پیش قدم شو برای رفتن
خودت به شوهرت بگو مادرت تنهاست پاشو بریم
به هرحال اون زن تنهاست یک مدتی تنهاش نگذارید تا عادت کنه به تنهاییش
بعد یک مدت رفتنتونو کمتر و کمتر کن تا برسه به هفته ای چند دفعه
سخت نگیر عزیزم
بلخره مادرشه دوستش داره الان وقت سختیشه و می خواد کنارش باشه سعی کن درک کنی
و مطمن باش کم کم عادت میکنه و زندگیت بر میگرده به روال قیل